روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام…
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود…
قطره ای از دریای شاملو